مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بار دیگر دل به مـاتم مبـتـلاست دل عزادار غـم اُخت الرضاست رحلت یک بانوی مظلـومه است عمّه سادات و هم معصومه است از مـدیـنه سـوی ایران شد روان بـهـر دیـدار امــام انـس و جــان شـــوق دیــدار بــرادر در دلــش بین ره بیـمـار و قـم شد مـنـزلش چون به قـم آمد صفـا اکـمـال شد وه چه زیـبا از وی استـقـبال شد شهر قم از مـقـدمش پُـر نور شد عـرصۀ دلهـا سـراسـر شـور شد آمدی و خاک ایـران جان گرفت عطر و بوی جنت و رضوان گرفت جـلـوۀ نـوری و مـا در سـایـهات کـوثـری و مـا همه هـمـسـایهات گرچه از هجران قد سروت خمید دیـدگـانت جـسـم بیسـر را نـدید بـنـت مــوسـی قــبــلــۀ اهـل ولا دل بـسـوزد بـر شـهــیـد کــربـلا خواهری در خیمهها مضطر شده نـخـل امـیـدش دگـر بـیسـر شده سوی مقـتل رفت خواهر باشتاب کرد با یک پیکـر بیسر خـطاب ای به خون خفته حسین من توئی یابن زهـرا نـور عـین من تـوئی خیمهها سوزان و طفلان بیقرار خواهـری تـنها و غـمها بیشمار درگهت یا فـاطـمه دارالـشفـاست دل گهی مهمان قم، گه کربلاست سـائـلانـت را نــسـازی نـا امـیـد خاک پـای زائرت هـستم (سعید) |